" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٠٥: بی دماغی با نشاط از بسکه دارد جنگ ها

بی دماغی با نشاط از بسکه دارد جنگ ها
باده گردانده است بر روی حریفان رنگ ها
غافلند ارباب جاه از پستی اقبال خویش
زیر پا بودست صدر آرائی اورنگ ها
وادی عشق است اینجا منزل دیگر کجاست
جز نفس در آبله دزدیدن فرسنگ ها
بی نیازی از تمیز کفر و دین آزاد بود
از کجا جوشید یارب اختراع ننگ ها
زاهدان از شانه پاس ریش باید داشتن
داء ثعلب بی پیامی نیست زین سرچنگ ها
تا نفس باقیست باید با کدورت ساختن
در کمین آینه آبیست وقف زنگ ها
چرب و نرمی هر چه باشد مغتنم باید شمرد
آب و روغن چون پر طاوس دارد رنگ ها
هر چه از تحقیق خوانی بشنو و خاموش باش
ساز ما بیرون تار افگنده است آهنگ ها
آخر این کهسار یک آئینه دل خواهد شدن
شیشه افتاده است در فکر شکست سنگ ها
(بیدل) اسباب طرب تنبیه آگاهیست لیک
انجمن پرغافل است از گوشمال چنگ ها