" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١١٠: تا چند بهر عیب و هنر طعنه زنیها

تا چند بهر عیب و هنر طعنه زنیها
سلاخ نه ئی شرمی ازین پوست کنیها
چون سبحه درین معبد عبرت چه جنون است
ذکر حق و برهم زدن و سرشکنیها
چندانکه دمد نخل سر ریشه بخاک است
ذلت نبرد جاه زتخمیر دنی ها
ما را به تماشای جهان دگر افگند
پرواز بلندی بقفس پرفگنیها
الفت قفس زندگی پا بهوائیم
باید چو نفس ساخت بغربت وطنیها
صیت نگهت یاد خم زلف ندارد
ترکان خطائی چه کم انداز ختنیها
جان کند عقیق از هوس لعل تو لیکن
دور است بدخشان زتلاش یمنیها
بی پردگی جوهر راز است تبسم
ای غنچه مدر پیرهن گلبدنیها
از شمع مگوئید و زپروانه مپرسید
داغ است دل از غیرت این سوختنیها
جز خرده چه گیرد بلب بسته (بیدل)
نامحرم خاصیت شیرین سخنیها