" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٢١: جنون آنجا که میگردد دلیل وحشت دلها

جنون آنجا که میگردد دلیل وحشت دلها
بفریاد سپند از خود برون جسته است محفلها
بامید کدامین نعمه می نالی درین محفل
طپیدن داشت آهنگی که خون کردند بسملها
تلاش مقصدت برد از نظر سامان جمیعت
بکشتی چون عنان دادی رم آهوست ساحلها
درین محنت سرا گر بستر راحت هوس داری
نمالی سینه بر گردی که گیرد دامن دلها
با صلاح فساد جسم سامان ریاضت کن
نم لغزش بخشکی میتوان برداشت از گلها
زبیرنگی سبکروح آمدیم اما درین منزل
گرانی کرد دل چندان که بربستیم محملها
چو اشک از کلفت پندار هستی در گره بودم
چکیدم ناگه از چشم خود و حل گشت مشکلها
ززخم بی امان احتیاج آگه نه ور نه
بچندین خون دیت میخواهد آب روی سائلها
تو راحت بسمل و غافل که در وحشتگه امکان
چو شمع از جاده میجوشد پر پرواز منزلها
نوای هستی از ساز عدم بیرون نمی جوشد
گریبان میحط است آنکه میگویند ساحلها
خمار کامل از خمیازه ساغر میکشد (بیدل)
هجوم حسرت آغوش مجنون ریخت محملها