" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٣٦: چه امکان است گرد غیر ارین محفل شود پیدا

چه امکان است گرد غیر ارین محفل شود پیدا
همان لیلی شود بی پرده تا محمل شود پیدا
غناگاه خطاب از احتیاج آگاه میگردد
کریم آواز ده کز شش جهت سایل شود پیدا
مجاز اندیشیت فهم حقیقت را نمی شاید
محال است اینکه حق از عالم باطل شود پیدا
نفس را الفت دل هم زوحشت برنمی آرد
ره ما طی نگردد گر همه منزل شود پیدا
برون دل نفس را پرفشان دیدم ندانستم
که عنقا چون شود از بیضه گم بسمل شود پیدا
بگوهر وارسیدن موجها بر هم زدن دارد
جهانی را شگافی سینه تا یکدل شود پیدا
ره آوارگی عمریست میپویم نشد یارب
که چون تمثال یک آئینه وارم دل شود پیدا
زمحو عشق غیر از عشق نتوان یافت آثاری
بدریا قطره چون گردید گم مشکل شود پیدا
شهیدان ادبگاه وفا را خون نمیباشد
مگر رنگ حنائی از کف قاتل شود پیدا
سواد کنج معدومی قیامت عالمی دارد
که هر کس هر کجا گم گشت ازین منزل شود پیدا
برنگی موج خلقی از طپیدن آب میگردد
گزین دریا بقدر یک گهر ساحل شود پیدا
نفس تا هست زین مزرع تلاش دانه دل کن
که این گم گشته گر پیدا شود حاصل شود پیدا
بقدر آگهی آماده است اسباب تشویشت
طبیعت باید اینجا اندک غافل شود پیدا
درین دریا دل هر قطره گوهر در گره دارد
اگر بر روی آب آید همان (بیدل) شود پیدا