" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٤٧: حیرت حسنی است در طبع نگه پرورد ما

حیرت حسنی است در طبع نگه پرورد ما
شش جهت آئینه بالد گرفشانی گرد ما
مفت موهومیست گر ما نام هستی میبریم
چون سحر گرد نفس بوده است ره آورد ما
ما بهستی از عدم پر بی بضاعت آمدیم
باختن رنگی ندارد در بساط نرد ما
یک تأمل چون نفس بر آئینه پیچیده ایم
حیرت محضیم و بس گرو اشگافی گرد ما
دفتر ماهرزه تازان سخت بی شیرازه است
کو حیاتانم کشد خاک بیابان گرد ما
چون سحر بیهوده از حسرت نفس ها سوختیم
آتشی روشن نشد آخر زآه سرد ما
نسخه وحشت سواد چشم آهو خوانده ایم
گر سیه گردد سراپا نیست باطل فرد ما
شعله را خاکستر خود هم کم از شمشیر نیست
به که گیرد عبرت از ما دشمن نامردما
چون جرس عمری طپیدیم و زهم نگداختیم
سخت جانی چند نالد بر دل بیدرد ما
(بیدل) اقبال ضعیفیهای ما پوشیده نیست
آفتاب عالم عجز است رنگ زرد ما