خاکسار تو طپیدن کند آغاز چرا
جرس آبله بیرون دهد آواز چرا
جذب حسنت گره از بیضه فولاد کشود
دیده ما بجمال تو نشد باز چرا
گرد ما را که نشست است براه طلبت
بخرامی نتوان کرد سرافراز چرا
دل بدست تو و ما از تو دگر مانع کیست
خودنمائی نکند آئینه پرداز چرا
سیل بنیاد حبابست نظر واکردن
هوش ما هم نشود خانه برانداز چرا
ساز بیتابی دل گرنه عروج آهنگ است
نفس از نیم طپش میشود آواز چرا
گرنه سازیست یقین رابطه هر بم و زیر
شکوه شد زمزمه طالع ناسا زچرا
بی نگاهی اگر از عیب و هنر مستغنی است
حیرت آئینه دارد لب غماز چرا
آتشی نیست که آخر نشود خاکستر
پی انجام نمیگیری از آغاز چرا
نیست جز خودشکنی دامن اقبال بلند
آخر ای مشت غبار اینهمه پرواز چرا
(بیدل) آئینه معشوق نما در بر تست
این نیازی که توداری نشود ناز چرا