" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٥٦: خدا چو شمع دهد جرأت آب دیده ما را

خدا چو شمع دهد جرأت آب دیده ما را
که افگند ته پا گردن کشیده ما را
شهید تیغ تغافل بر آستان که نالد
تظلمیست چو اشک از نظر چکیده ما را
چه دشت و درکه نکردیم قطع در پی فرصت
کسی نداد سراغ آهوی رمیده ما را
نداشتیم بوهم آنقدر دماغ طپیدن
بباد داد نفس خاک آرمیده ما را
بانفعال رسیدیم از فسون تعلق
برخ فگند حیا دامن نچیده ما را
مگر بمحکمه دل یقین شود حق و باطل
گواه کیست حدیث زخود شنیده ما را
نبرد همت کس از تلاش گوی تسلی
بیفگنید درین ره سر بریده ما را
زریشه تا به ثمر صد هزار مرحله طی شد
که کرد این همه قاصد بخود رسیده ما را
مژه زهم نکشودیم تا چکدنم اشکی
گداخت شرم رقم کلک شق ندیده ما را
مباد تا به ابد نالد و خموش نگردد
بیاد شمع مده صبح نادمیده ما را
مقیم گوشه نقش قدم شویم وگرنه
در که جلقه کند پیکر خمیده ما را
نهفته است قضا سرنوشت معنی (بیدل)
رقم کجاست مگر خط کشی جریده ما را