" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٦٠: خواجه ممکن نیست ضبط عمر و حفظ مالها

خواجه ممکن نیست ضبط عمر و حفظ مالها
جاده بسیار دارد آب در غربالها
گر همین کوس و دهل باشد کمال کر و فر
غیر رسوائی چه دارد دعوی اقبالها
سادگی مفت نشاط انگار کاینجا حسن هم
جامه نیلی میکند از دست خط و خالها
پیچ و تاب خشک دارد در کمین ما و منت
بر صریر خامه تاری بسته گیر از نالها
کوشش افلاک از موی سپیدت روشن است
تا بده نومیدی از ریشیدن این زالها
شعله هستی مآلش گر همین خاکستر است
رفته می پندار پیش از کاروان دنبالها
زیر چرخ آثار کلفت تا کجا خواهی شمرد
شیشه ساعت پر است از گرد ماه و سالها
شکوه ات از هر که باشد به که در دل خون شود
شرم کن زان لب که گردد محضر تبخالها
عرض دین حق مبر در پیش مغروران جاه
سعی مهدی برنمی آید باین دجالها
خلق را ذوق ثعلق توام طاوس کرد
رنگ هم افتاد پروازش بقید بالها
میفروشد هر کسی ما را بنرخ عبرتی
جنس ما عمریست فریادیست از دلالها
حیرت آئینه ام (بیدل) تماشا کردنیست
ناز صیقل دارم از پامالی تمثالها