روزی که زد بخواب شعورم ایاغ پا
من هم زدم زنشه بچندین دماغ پا
رنگ حنا زطبع چمن موج میزند
شسته است گوئی آن گل خودرو بباغ پا
سیر بهار رنگ ندارد گل ثبات
لغزد مگر چو لاله کسی را بداغ پا
آنجاد که نقش پایتو مقصود جستجوست
سر جای مو کشد بهوای سراغ پا
جز خاک تیره نیست بنای جهان رنگ
طاوس سوده است به منقار زاغ پا
با طبع سرکش این همه رنج وفا مبر
روز سوار شب کند اسپ چراغ پا
یک گام اگر زوهم تعلق گذشته ئی
(بیدل) دراز کن به بساط فراغ پا