" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٨٥: زآهم مجوئید تأثیر را

زآهم مجوئید تأثیر را
پر از بال عنقاست این تیر را
مصور بهر جا کشد نقش من
زتمثال رنگیست تصویر را
درین دشت و در دام صیاد نیست
رمیدن گرفت است نخچیر را
بنای نفس بر هوا بسته اند
زتسکین گلی نیست تعمیر را
گهی دیر تازیم و گه کعبه جو
جنونهاست مجبور تقدیر را
بخواب عدم هستی ئی دیده ایم
زهزیان مده رنج تعبیر را
گرفتار وهم است آزادیت
صدا میکشد بار زنجیر را
بوهم اینقدر چند خوابیدنت
برار از بغل پای در قیر را
زروی ترش عرض پیری مبر
تبه میکند سرکه این شیر را
خم قامتت این صلا میزند
که بر طاق نه ذوق شبگیر را
بهر جا مخاطب ادا فهم نیست
تسلسل وبال است تقریر را
بتهدید ازین همدمان امن خواه
کلک زن خناق گلوگیر را
اگر مرجع زندگی خاک نیست
خمیدن کجا میبرد پیر را
زمین تا فلک نغمه (بیدل) است
برین ساز بشکن بم و زیر را