" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٠٧: سطر یقین بحک داد تکرار بیحد ما

سطر یقین بحک داد تکرار بیحد ما
این دشت جاده گم کرد از رفت و آمد ما
افسرد شمع امید در چین دامن شب
یک آستین نمالید آب صبح ساعد ما
شاید بپای بوسی نازیم بعد مردن
غیر از حنا مکارید در خاک مشهد ما
در دیر بوالفضولیم در کعبه ناقبولیم
یارب شکست دل کن محراب معبد ما
هر جا بخود رسیدیم زین بیشتر ندیدیم
کاثار مقصد از ما میجست مقصد ما
تجدید رنگ هستی بر یک و تیره نگذاشت
شغل فناری ما شد عیش مجدد ما
افراط ناقبولی بر خاک آبرو چید
مغز جهات گردید از شش طرف رد ما
سیر محیط خواهی بر موج و کف نظر کن
مطلق دگرچه دارد غیر از مقید ما
گفتیم از چه دانش سبقت کنیم بر خلق
تعلیم هیچ بودن فرمود موبد ما
هر چند سر براریم رعنائی نداریم
انگشت زینهاریم خط میکشد قد ما
چون شخص سایه (بیدل) صدر بساط عجزیم
تعظیم بر نخیزد از روی مسند ما