" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢١٢: شدی پیرو همان در بند غفلت میکنی جانرا

شدی پیرو همان در بند غفلت میکنی جانرا
به پشت خم کشی تا کی چو گردون بار امکانرا
ریاضت غره دارد زاهدانرا لیک ازین غافل
که از خود گر تهی گشتند پر کردند همیانرا
بود ساز تجرد لازم قطع تعلقها
برش آرد بعرض بی نیامی تیغ عریان را
مروت گردلیل همت اهل کرم باشد
چرابر خاک ریزند آبروی ابر نیسان را
جهان از شور دلها خانه زنجیر خواهد شد
میفشان بی تکلف دامن زلف پریشانرا
بذوق کامرانیهای عیش آباد رسوائی
زشادی لب نمی آید بهم چاک گریبان را
دل از سطر نفس یکسر پیام شبهه میخواند
دبیر ناز بر مکتوب ما ننوشت عنوان را
مروت کیشی ء الفت وفا مشتاق بود اما
غرور حسن رنگ ما تصور کرد پیمانرا
بمضراب سبب آهنگ اسرارم نمی بالد
پریدنهای چشمم بال نگرفتست مژگانرا
بجز تسلیم ساز جرأت دیگر نمی بینم
خمیدن میکشد (بیدل) کمان ناتوانان را