" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢١٣: شرر تمهید سازد مطلب ما داستانها را

شرر تمهید سازد مطلب ما داستانها را
دهد پرواز بسمل مدعای ما بیانها را
بجرم ما و من دوریم از سر منزل مقصد
جرس اینجا بیابان مرگ دارد کاروانها را
کدورت چیده ئی جهدی نما تابی نفس گردی
صفای دیگر است از فیض برچیدن دکانها را
ندانم جوش طوفان خیال کیست این گلشن
که اشک چشم مرغان کرد گرداب آشیانها را
بلعل او خط از ما بیشتر دلبستگی دارد
طمع افزون تر از دزد است اینجا پاسبانها را
نفس سرمایه بیتابی است افسردگی تا کی
مکن شمع مزار زندگانی استخوانها را
بجز کشتی شکستن ساحل امنی نمیباشد
زبس وسعت فرو برده است این دریا کرانها را
بسعی اشک کام از دهر حاصل میکنی روزی
که آهت پره گردد آسیای آسمانها را
بافسون مدارا از کج اندیشان مشو ایمن
تواضع در کمین تیر میدارد کمانها را
جهانی آرزوها پخت و سیر آمد زناکامی
تنور سرد این مطبخ بخامی سوخت نانها را
من آن عاجز سجودم کز پی طوف جبین من
بدوش باد می آرند خاک آستانها را
توهم خاموش شو (بیدل) که من از یاد دیداری
بدوش حیرت آئینه می بندم فغانها را