" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٢٤: عبرتی کو تا لب ارهزیان بهم دوزد مرا

عبرتی کو تا لب ارهزیان بهم دوزد مرا
خنده ها بسیار کردم گریه آموزد مرا
عمرها شد آتشم افسرده است اما نفس
میزند دامن نمیدانم کی افروزد مرا
زان همه حسرت که حرمان باغبارم برده است
عالمی را جمع سازد هر که اندوزد مرا
محرم آن شعله خوبم جانب دیرم مخوان
گبر دارد رو بمحرابی که میسوزد مرا
حرف لعل او خموشم کرد (بیدل) عمرهاست
موج این گوهر نمیدانم چه پهلو زد مرا