" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٥٢: گر دمی بوس کفت گردد میسر تیغ را

گر دمی بوس کفت گردد میسر تیغ را
تا ابد رگهای گل بالد زجوهر تیغ را
از کدورت برنمی آید مزاج کینه جو
بیشتر دارد همین زنگار در بر تیغ را
ایکه داری سیر گلزار شهادت در خیال
بایدت از شوق زد چون سبزه بر سر تیغ را
عیش خواهی صید آفت شو که مانند هلال
چرخ ابرو میکند بر چشم ساغر تیغ را
پرده نیرنگ طوفان بود شوق بسملم
خونم آخر کرد بازوی شناور تیغ را
تا مگر یکباره گردد قطع راه هستیم
چون دم مقراض می خواهم دو پیکر تیغ را
موج طوفان میزند جوی بدریا متصل
جوهر دیگر بود در دست حیدر تیغ را
هر کرا دل از غبار کینه جوئیها تهی است
میکشد همچون نیام آسوده در بر تیغ را
دل بامید تلافی میطپد اما کجاست
آنقدر زخمی که خواباند به بستر تیغ را
(بیدل) از هر مصرعم موج نزاکت میچکد
کرده ام رنگین بخون صید لاغر تیغ را