" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٦٣: گفتگو صد رنگ ناکامی دماند از کامها

گفتگو صد رنگ ناکامی دماند از کامها
وصل هم موهوم ماند از شبهه پیغامها
غیر دیر و کعبه هم صد جا تمنا می کند
زندگی یک جامه وارو اینهمه احرامها
ریشه نشو و نما از دانه ما گل نکرد
ماند چون حرف خموشی در طلسم کامها
قطره ما تا کجا سامان خودداری کند
بحر هم از موج اینجا میشمارد گامها
گل کند گر وحشت دردسر فرماندهی
چون شرر از سنگ ریزد زین نگینها نامها
چون بآگاهی فتد کار اهل دنیا ناقصند
ورنه در تدبیر غفلت پخته اند این خامها
از نشان هستی ما بسکه نامی بیش نیست
صید ما حکم صدا دارد بگوش دامها
لاله و گل بسکه لبریزند از صهبای رنگ
در شکستن هم صدائی سر نزد زین جامها
از طپش آواره ها بی ریشه جرأت مباش
در زمین ناتوانی کشته اند آرامها
(بیدل) از آئینه زنگار فرسودم مپرس
داشتم صبحی که شد غارت نصیب شامها