" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٩٣: نخل شمعیم که درشعله دود ریشه ما

نخل شمعیم که درشعله دود ریشه ما
عافیت سوز بود سایه اندیشه ما
بسکه چون جوهر آئینه تماشا نظریم
میچکد خون تحیر زرگ و ریشه ما
یک نفس ساکن دامان حبابیم امروز
ورنه چون آب روانی است همان پیشه ما
گرد صحرای ضعیفی گره دام وفاست
ناله دامن نفشاند زنی بیشه ما
گر به تسلیم وفا پا فشرد طاقت عجز
باده از خون رگ سنگ کشد شیشه ما
از گل راز بمرغان هوس بو ندهد
غنچه خامشنی گلشن اندیشه ما
باغ جا نسختی ما سبزه جوهر دارد
آب از جوی دم تیغ خورد ریشه ما
نفس گرم مراقب صفتان برق فناست
بیستون میشود آب از شرر تیشه ما
دل گم گشته سراغیست زکیفیت شوق
نشه بالد اگر از دست رود شیشه ما
وادی عشق سموم دل گرمی دارد
تب شیر است اگر گرد کند بیشه ما
نخل نظاره شوقیم سراپا (بیدل)
همچو خط در چمن حسن دود ریشه ما