نگاه وحشی لیلی چه افسون کرد صحرا را
که نقش پای آهو چشم مجنون کرد صحرا را
دل از داغ محبت گر باین دیوانگی بالد
همان یک لاله خواهد طشت پرخون کرد صحرا را
بهار تازه روئی حسن فردوس دگر دارد
گشاد جبهه رشک ربع مسکون کرد صحرا را
به پستی در نمانی گربه آسودن نپردازی
غبار پرفشان همدوش گردون کرد صحرا را
دماغ اهل مشرب بافضولی برنمی آید
هجوم این عمارتها دگرگون کرد صحرا را
زخودداری ندانستیم قدر عیش آزادی
دل غافل بکنج خانه مدفون کرد صحرا را
ندانم گردباد از مکتب فکر که می آید
که این یک مصرع پیچیده موزون کرد صحرا را
بقدر وسعت است آماده استعداد ننگی هم
بلندی ننگ چین بر دامن افزون کرد صحرا را
غبارم را ندانم در چه عالم افگند یارب
غم آزادی کز شهر بیرون کرد صحرا را
بکشتی از دل مایوس باید بگذرم (بیدل)
شکست این آبله چندانکه جیحون کرد صحرا را