وصف لب تو گر دمد از گفتگوی ما
گردد چو گوهر آب گره در گلوی ما
ای در بهار و باغ بسوی تو روی ما
نام تو سکه درم گفتگوی ما
بحریم و نیست قسمت ما آرمیدنی
چون موج خفته است طپش موبموی ما
از اختراع مطلب نایاب ما مپرس
با رنگ و بو نساخت گل آرزوی ما
ما و حباب آب زیک بحر میکشیم
خالی شدن نبرد پری از سبوی ما
چون صبح چاک سینه ما بخیه نداشت
پاشیدن غبار نفس شد رفوی ما
عمریست با گداز دل خود مقابلیم
ای آینه عبث نشو روبروی ما
ناگشته خاک دست نشستیم از غرور
چون شعله بود وقف تیمم وضوی ما
نقاش زحمت خط و خال آنقدر مکش
باید کشید خاطر او را بسوی ما
تا چند پروری بنفس مزرع امید
خط میکشد بسایه مو آب جوی ما
غماز ناتوانی ما هیچکس نبود
(بیدل) شکست رنگ برون داد بوی ما