" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣: وفاق تخم ثباتی نکاشت در دل و دین ها

وفاق تخم ثباتی نکاشت در دل و دین ها
بحکم یاس دمیدیم ازین فسرده زمین ها
چو غنچه در پس زانوی انتظار جدائی
نشسته در چمن ما هزار رنگ کمین ها
درین زمانه سر نخوتی کشیده بهر سو
زنقش خانه پا در هوای چنبر زین ها
غم معاش بتاراج حسن تاخته چندان
که لاغری زمیان رفته فربهی زسرین ها
نم مروتی از خلق اگر رسد بخیالت
چکیده گیر بخاک از فشار چین جبین ها
نظر نکرده بدل مگذر ای بهار تعین
تغافل از چه بصیقل زنند آئینه بین ها
حضور عبرت و اسباب راحت اینچه خیال است
مژه نبسته بخوابست چشم سایه نشین ها
بنام شهرت اقبال زندگی نفروشی
که زهر درین دندان نفهته اند نگین ها
نفس گداخت خجالت بخاک خفت قناعت
ولی چه سود علاج غرض نمیشود این ها
تظلم دم پیری کجا برم من (بیدل)
رسید مو بسپیدی کشید پوست بچین ها