از خامشی مپرس و ز گفتار عندلیب
صد غنچه و گل است بمنقار عندلیب
دارم دلی بسینه ز داغ خیال دوست
طراح آشیانه گلزار عندلیب
نامحرمی که از ادب عشق غافل است
دارد اهانت گل از انکار عندلیب
بی یار جای یار نشان قیامت است
با باغ در خزان نفتد کار عندلیب
درد سر تظلم الفت کجا برد
گر زیر بال هم ندهد بار عندلیب
از دور باش غیرت خوبان حذر کنید
گل خارها نشانده به آزار عندلیب
آئین دلبری بچه رنگش نشان دهند
شاخ گلی که نیست قفس وار عندلیب
بوی گلم برون چمن داغ میکند
از ناله های در پس دیوار عندلیب
من نیز بی هوس نیم اما نداد عشق
پروانه را دماغ سر و کار عندلیب
شاید نصیب دردی از اهل وفا برم
بستم دل دونیم بمنقار عندلیب
بالین خواب گل همه رنگ شکسته بود
آه از ندامت پربیکار عندلیب
(بیدل) بهار عشرت عشاق ناله است
امسال نیز می گذرد پار عندلیب