" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٣: ای منت عرق ز جبینت بر آفتاب

ای منت عرق ز جبینت بر آفتاب
ساغر زند مگر بچنین کوثر آفتاب
بر صفحه ئی که وصف جمالت رقم زنند
از رشته شعاع کشد مسطر آفتاب
هیهات بی رخت شب ما تیره روز ماند
خون شد دل و نتافت برین کشور آفتاب
دریای بی قراری ما را کنار نیست
هرگز بهیچ جا نکند لنگر آفتاب
مقصد ز بس گم است درین تیرگی سواد
شبگیر میکند ته خاک اکثر آفتاب
ز وضع این بساط جنون انجمن مپرس
تهمت کش است صبح و گریبان در آفتاب
دست هوس بدامن مطلب چسان رسد
غواص طاقت بشر و گوهر آفتاب
بگذر ز محرمی که درین عبرت انجمن
چون حلقه داغ گشت برون در آفتاب
زنهار گوشه گیر ز هنگامه فساد
پر یکه میزند بصف محشر آفتاب
جز باده نیست چاره دمسردی زمان
سرمازده چرا نه نشیند در آفتاب
یاران درین زمانه نمانده است بوی مهر
پیدا کنید بر فلک دیگر آفتاب
ز راستی خلاف طبیعت قیامت است
طوفان دمد چو بگذرد از محور آفتاب
اهل کمال خفت نقصان نمیکشند
مشکل که همچو ماه شود لاغر آفتاب
وضع نیاز ما چمنستان ناز اوست
غافل مشو ز سایه گل بر سر آفتاب
دور شرابخانه تحقیق دیگر است
خود را کشد دمیکه کشد ساغر آفتاب
(بیدل) بکنه عشق کسی کم رسیده است
از دور بسته اند سیاهی بر آفتاب