" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٨: پرتو حسن تو هرجا شد نقاب افکن در آب

پرتو حسن تو هرجا شد نقاب افکن در آب
گشت از هر موج شمع حسرتی روشن دراب
صاف دل را شرم تعلیم خموشی میکند
ناید از موج گهر جز لب بهم بستن دراب
در محیط عمر جان را رهزنی جز جسم نیست
غرقه را پیراهن خود بس بود دشمن دراب
محرمان وصل در خشکی نفس دزدیده اند
خار ماهی را نباشد سبز گردیدن دراب
صد طپش دربار دارد خجلت وضع غرور
موج نبض بیقرار است از رگ گردن دراب
صحبت روآشنایان سربسر آلودگیست
آینه از عکس مردم میکشد دامن دراب
تا توان در شعله کردن ریشه دود سپند
چون حباب از تخم ما سهل است بالیدن دراب
انفعال خودنمائی از سبک مغزان مخواه
هر خس و خاشاک نتواند فرو رفتن دراب
بوالهوس در مجلس می میشود طاوس مست
رنگهای مختلف میجوشد از روغن دراب
خصم سرکش را فنا سازا ز ملایم طینتی
آتش سوزان ندارد چاره جز مردن دراب
کوشکستن تا بپروازی رسد خودداریم
چون گهر تا چند بنشیند غبار من دراب
طبع روشن نیست بی وحشت زا و ضاع سپهر
صورت دام است (بیدل) عکس پرویزن دراب