" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣١: بسکه شد از تشنه کامیهای ما نایاب آب

بسکه شد از تشنه کامیهای ما نایاب آب
دست از نم شسته می آید بروی آب آب
هیچکس از گردش گردون نم فیضی نبرد
کاش تر گردد ز خشکیهای این دولاب آب
دم مزن گر پاس ناموس حیا منظور تست
موج تا گل کرد هم چنگ است و هم مضراب آب
انفعال آخر بداد خودسریها میرسد
می کشد از چنگ آتش دامن سیماب آب
چون هوا گز آرمیدن جیب شبنم میدرد
می کند مجنون ما را نسبت آداب آب
یک گهر دل در گره بند و محیط ناز باش
اینقدر می خواهد از جمعیت اسباب آب
حق جدا از خلق و خلق از حق برون اوهام کیست
تا ابد گرداب در آبست و در گرداب آب
شبنم این باغم از تمید آرامم مپرس
میفشارم چشم و میریزم بروی خواب آب
موجها باید زدن تا ساحلی پیدا شود
می کشد خود را ازین دریا بصد قلاب آب
رفتن عمرا ز خم قامت نمی خواهد مدد
هر قدم سیر پل است آنجا که شد نایاب آب
نیست جای شکوه گرما را ز ما پرداخت عشق
در کتان ما غشی بوده است و در مهتاب آب
عمرها شد (بیدل) از خود میرویم و چاره نیست
گوهر غلطان ما را دارد سر در آب آب