شب که شد جوش فغانم همنوای عندلیب
در عرق گم گشت چون شبنم صدای عندلیب
خلق معشوقان کمند صید مشتاقان بس است
نیست غیر از بوی گل زنجیر پای عندلیب
زیر نقش پای او ما هم سری دزدیده ایم
سایه گل گر بود بال همای عندلیب
جلوه گل گر چنین طاقت گدازیها کند
بعد ازین خاکستری یا بی بجای عندلیب
کاروان رنگ و بو را هیچ جا آرام نیست
صد جرس می دارد اینجا های های عندلیب
بعجز هم ما را درین گلشن بجائی میبرد
نیست کم از ناله بال نارسای عندلیب
بر جبین برگ گل چین می طرازد موج رنگ
پر بسامان است محراب دعای عندلیب
ای که خواهی پاس ناموس محبت داشتن
شرم دار از دیدن گل بی رضای عندلیب
حسن مستغنیست از شهرت نوائیهای عشق
هیچکس گل را نمی خواهد برای عندلیب
یکسره مویم تهی از صنعت منقار نیست
ناله اندود است از سر تا بپای عندلیب
(بیدل) از غفلت تلاش بستر گل می کنم
ورنه زیر بال دارد گرم جای عندلیب