فال تسلیم زن و شوکت شاهی دریاب
گردنی خم کن و معراج کلاهی دریاب
دام تسخیر دو عالم نفس نومیدیست
ای ندامت زده سر رشته آهی دریاب
فرصت صبحت گل پا برکاب رنگ است
آرزو چند اگر هست نگاهی دریاب
از شبیخون خط یار نگردی غافل
هر کجا شوخی گردیست سپاهی دریاب
دود پیچیده دل گرد سراغی دارد
از سویدا اثر چشم سیاهی دریاب
تا کی ای پای طلب زحمت جولان دادن
طرف آسودگی آبله گاهی دریاب
یوسفی کن گرت اسباب مسیحائی نیست
بفلک گر نرسیدی بن چاهی دریاب
نامرادی صدف گوهر اقبال رساست
غوطه در جیب گدائی زن و شاهی دریاب
سیل بنیاد دو عالم شدی ای آتش عشق
ما گیاهیم ز ما هم پرکاهی دریاب
چه وجود و چه عدم بست و کشاده مژه است
چون شرر هر دو جهان را بنگاهی دریاب
خلوت عافیت شمع گداز است اینجا
پی خاکستر خود گیر و پناهی دریاب
دامن دیده بهر سرمه میالا (بیدل)
انتظاری شو و گرد سرراهی دریاب