" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٧٦: آرزوی دل چو اشک از چشم ما افتاده است

آرزوی دل چو اشک از چشم ما افتاده است
مدعا چون سایه ئی در پیش پا افتاده است
گوهر امید ما قعر توکل کرده ساز
کشتی تدبیر در موج رضا افتاده است
جاده سرمنزل عشاق سعی نارساست
یاز دست خضر این وادی عصا افتاده است
تا قیامت برنمیخزد چو داغ از روی دل
سایه ما ناتوانان هر کجا افتاده است
موی آتش دیده را کوتاه میباشد امل
چشم ما عمریست بر روز جزا افتاده است
بسکه کردم مشق وحشت در دبستان جنون
شخصم از سیه چو کلک از خط جدا افتاده است
پیکرم خون گشته است از ضعف و دل خون می خورد
بار این کشتی بدوش ناخدا افتاده است
شبنم گلزار حیرت را نشت و خاست نیست
اشک من در هر کجا افتاد وا افتاده است
نیست در دشت طلب با کعبه ما را احتیاج
سجده گاه ماست هر جا نقش پا افتاده است
سایه ما میزند پهلو بنور آفتاب
ناتوانی اینقدرها خودنما افتاده است
چون خط پرکار عمری شد که سر تا پا خمیم
ابتدای ما بکفر انتها افتاده است
سرمه این مقدار باب التفات ناز نیست
چشم او بر خاکساریها ما افتاده است
در حقیقت (بیدل) ما صاحب گنج بقاست
گر بصورت در ره فقر و فنا افتاده است