آستان عشق جولانگاه هر بیباک نیست
هیچکس غیر از جبین آنجا قدم بر خاک نیست
گریه کوتا عذر غفلت خواهد از ابر کرم
میکشد رحمت تری تا چشم ما نمناک نیست
خاک میباید شدن در معبد تسلیم عشق
گر همه آبست اینجا بی تیمم پاک نیست
ریش کاوی شرمی ای زاهد زدندان طمع
شاخ طوبی ریشه دار شانه و مسواک نیست
کردن تسلیم در هر عضو ما آماده است
شمع این کاشانه را از سر بریدن باک نیست
تهمت وضع تظلم بر جنون ما خطاست
صبح پوشیده است عریانی گریبان چاک نیست
مرکز پرکار اسراری بضبط خویش کوش
ورنه تا گردید رنگت گردش افلاک نیست
چشم بر احسان گردون دوختن دیوانگیست
دانه ها هشیار باشید آسیا دلاک نیست
کامجویان دست در دامان نومیدی زنید
صید ما صد سال اگر در خون طپد فتراک نیست
غیرمستی هر چه دارد این چمن دردسر است
خواب راحت جز بزیر سایهای تاک نیست
با که باید گفت (بیدل) ماجرای آرزو
آنچه دلخواه منست از عالم ادراک نیست