" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٨٧: آینه دل داغ جلا ماند و نفس سوخت

آینه دل داغ جلا ماند و نفس سوخت
فریاد که روشن نشد این آتش و خس سوخت
واداشت زآزادیم الفتکده جسم
پرواز من از کرمی آغوش قفس سوخت
آهنگ رحیل از دو جهان دود برآورد
این قافله را شعله آواز جرس سوخت
سرمایه در اندیشه اسباب تلف شد
آه از نفسی چند که در شغل هوس سوخت
از پستی همت نرسیدیم بعنقا
پرواز بلندی بته بال مگس سوخت
کر خواب عدم برد و جهان شام گمارد
دل نیست چراغیکه توان بر سر کس سوخت
پا آبله کردیم دگر برگ طلب کو
(بیدل) عرق سعی درین پرده نفس سوخت