" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٨٨: اجابتی ندمید از دعای کس بدو دست

اجابتی ندمید از دعای کس بدو دست
مگر سبو شگند گردن عسس بدو دست
زعجز ساخته ام با هوای عالم پوچ
من و دلیکه چو دندان گرفته خس بدو دست
ز رمز حیرت آئینه حسن غافل نیست
ستاده ام زدل ساده ملتمس بدو دست
دو برگ گل زسراپای من جنون دارد
کشیده ام سوی خود دامنت زبس بدو دست
بگوش دل نتوان زد نوای ساز رحیل
چو ناقه گر همه بربندیش جرس بدو دست
هوس نمیبرد از خلق ننگ عریانی
تو هم بپوش دمی چند پیش و پس بدو دست
بدستگاه جهان غرور پا زده گیر
مچسپ هرزه برین دامن هوس بدو دست
مآل کوشش امکان ندامت است اینجا
نبرد پیش جز افسوس هیچکس بدو دست
مباد جیب قیامت درد تظلم دل
گرفته ایم چو لب دامن نفس بدو دست
اشاره می کند از ننگ احتیاج بگور
بگاه جوع زمین کندن فرس بدو دست
چو صبح میروم از دامگاه الفت وهم
زکرد بال پریشان همان قفس بدو دست
درین ستمکده بال هوس مزن (بیدل)
نگاهدار سر خویش چون مگس بدو دست