" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٩٢: از بس قماش دامن دلدار نازکست

از بس قماش دامن دلدار نازکست
دستم زکار اگر نرود کار نازکست
از طوف گلشنت ادبم منع میکند
کیفیت درشتی این خار نازکست
تا دمزنی چو آینه گردانده است رنگ
این کارگاه جلوه چه مقدار نازکست
عرض وفا مباد وبال دگر شود
ای ناله عبرتی که دل یار نازکست
تا کشت جنبش مژه سیل بنای اشک
بی پرده شد که طینت هموار نازکست
ای نازنین طبیب زدردت گداختم
پیش آ که ناله من بیمار نازکست
فرصت کفیل اینهمه غفلت نمیشود
خوابت گران و سایه دیوار نازکست
مشکل بنفی خود کنم اثبات مدعا
آئینه وهم و خاطر زنگار نازکست
وحدت بهیچ جلوه مقابل نمیشود
بیرنگ شو که آئینه بسیار نازکست
اظهار ما زحوصله آخر بعجز ساخت
چندانکه ناله خون شده منقار نازکست
اندیشه در معامله عشق داغ شد
آئینه او سر یا منم اسرار نازکست
(بیدل) نمیتوان زسر دل گذشتنم
این مشت خون زآبله صدبار نازکست