" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٠٠: اضطراب نبض دل تمهید آهنگ فناست

اضطراب نبض دل تمهید آهنگ فناست
شعله در هر پر فشاندن اندکی از خود جداست
شخص پیری نفی هستی میکند هشیار باش
صورت قد دو تا آئینه ترکیب لاست
زین چمن بر دستگاه رنگ نتوان دوخت چشم
غنچه تا ناخن بخون دل نشوید بی حناست
هیچکس چون ما اسیر بی تمیزیها مباد
مشت خاکی در گره داریم کاین آب بقاست
خاک گشیتم و غبار ما هوای در نیافت
آنکه بر خمیازه حسرت میکشد آغوش ماست
حاصل کونین پا مال ندامت کردنی است
دانه کشت امل را سودن دست آسیاست
رشحه ابر نیازم غافل از عجزم مباش
سجده من ریشه دارد هر کجا مشت گیاست
شوق در کار است وضع این و آن منظور نیست
با نگه هر برگ این گلشن برنگی آشناست
بند بندم فکر آن موی میان در هم شکست
ناتوانی هر کجا زور آورد زور آزماست
داغ میبالد که دل خلوتگه جمعیت است
ناله مینالد که اینجا جای آسایش کجاست
رهروان تمهید پروازی که می آید اجل
دودها از خود برون تازی که آتش در قفاست
(بیدل) از نیرنگ اسباب من و ما غافلی
اینکه صبح زندگی فهمیده ئی روز جزاست