" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٠١: اگر می نیست جمعیت کدام است

اگر می نیست جمعیت کدام است
کمند وحدت اینجا دور جام است
چو ساغر در محیط میکشیها
زموج باده قلابم بکام است
دو عالم در نمک خفت از غبارم
هنوزم شور مستی ناتمام است
اگر بیدستگاهم غم ندارم
چو هندویم سیه بختی غلام است
زبال افشانیم قطع نظر کن
که صید من نگاه چشم دام است
من و میخانه دیدار کانجا
مژه تا باز گردد خط جام است
دل از هستی نمی چیند فروغی
نفس در کشور آئینه شام است
جهان زندان نومیدیست اما
دمی کز خود برائی سیر بام است
درین محفل بحکم شرع تسلیم
نفس گر میکشی چون می حرام است
بطبع اهل دنیا پختگی نیست
ثمر چندانکه سرسبز است خام است
اسیری شهپر آزادی ماست
نگین دام ما را صید نام است
زهستی تا عدم جهدی ندارد
زمژگان تا بمژگان نیم گام است
بغفلت آنقدر دوریم از دوست
که تا وصلش رسد اینجا پیام است
ز(بیدل) جرأت جولان مجوئید
چو موج این ناتوان پهلو خرام است