باز سرگرمی نظاره بسامان شده است
شعله ایمن دیدار گل افشان شده است
زین چراغان که طرب جوشی انجم دارد
آسمان دگر از آب نمایان شده است
در دل آب باین رنگ چمن پیرا کیست
که رگ کوچه هر موج خیابان شده است
صفحه آب چه حیرت رقمیها دارد
مفت نظاره که آئینه گلستان شده است
صلح کل نذر حریفان که درین عشرتگاه
آتش و آب بهم دست و گریبان شده است
قطرها گوهر و گوهر همه یاقوت فروش
یا رب این چشمه ز روی که فروزان شده است
آب را اینهمه کیفیت رعنائی نیست
مگر از پرتو فیض قدم خان شده است
آنکه در انجمن یاد تجلی اثرش
تا نفس میکشی اندیشه چراغان شده است
گرنه این بزم تماشاکده جلوه اوست
اینقدر چشم بدیدار که حیران شده است
(بیدل) آن شعله کزو بزم چراغان گرم است
یک حقیقت بهزار آئینه تابان شده است