" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٣٢: بحر رازم پیچ و تاب فکر گرداب من است

بحر رازم پیچ و تاب فکر گرداب من است
شوخی طبع رسا امواج بیتاب من است
صاف معنی کرد مستغنی ز درد صورتم
چون بط می باطن من عالم آب من است
شور شوقم پرده آهنگ ساز بیخودیست
ناله من چون سپند افسانه خواب من است
در صفای حیرتم محو است نقش کائنات
این کتان گم گشته آغوش مهتاب من است
تا کمان وحشتم در قبضه وارستگیست
دورگردیها ز مردم تیر پرتاب من است
جبهه ام فرش سجود اهل تسلیم است و بس
قامتی در هر کجا خم گشت محراب من است
گوشه امنی ز چشم بسته دارم چون حباب
گر نظر وا میکنم بر خویش سیلاب من است
گشت اظهار هنر بی آبروئیهای من
جوهرم چون آینه ریگ ته آب من است
جامی از خمخانه عرفان بدست آورده ام
صاف گردیدن ز هستی باده ناب من است
غفلتم (بیدل) عیار امتحان هوشهاست
همچو مخمل دام خواب دیگران خواب من است