بحیرتم چه فسون داشت بزم نیرنگت
زدم بدامن خود دست و یافتم چنگت
دماغ زمزمه بی نیازیت نازم
که تا دمید آهنگ ما زد آهنگت
نقاب بر نزدن هم قیامت آرائیست
فتاده در همه آفاق آتش سنگت
بغیر چاک گریبان گلی نرست اینجا
درین چمن چه جنون کرد شوخی رنگت
چه ممکن است جهان را ز فتنه آسودن
فتاده با صف برگشته مژه جنگت
حیا نبود کفیل برون خرامی ناز
دل گرفته ما کرد اینقدر تنگت
برین ترانه که ما رنگ نو بهار توایم
رسیده ایم بگلهای تهمت ننگت
جهان و هم چه مقدار منفعل تک و پوست
که جستجو کند آنگه بعالم بنگت
علاج دوری غفلت بجهد ناید راست
نشسته ایم بمنزل هزار فرسنگت
نه دیده قابل دیدن نه لب حریف بیان
نگاه ما متحیر زبان ما دنگت
کراست زهره جهدیکه دامنت گیرد
چه دست ما همه شلت چه پای ما لنگت
زبان آینه پرداز میدهم (بیدل)
بهار کرد مرا پرفشانی رنگت