برق آفت لمعه در بی ضبطی اسرار داشت
نعره منصور تا گردن فرازد دار داشت
نغمه تار نفس بی مژده وصلی نبود
نبض دل تا میطپید آواز پای یار داشت
دورباش منع دیدن پیش پیش جلوه است
(لن ترانی) برق چندین شعله دیدار داشت
گرد پروازی ز هستی تا عدم پیوسته است
کاروان ما همین شور جرس در بار داشت
چشم پوشیدیم یکسان شد بلند و پست دهر
عالمی را شوخی نظاره ناهموار داشت
گر دل ما شد تغافل کشته جای شکوه نیست
جلوه یکتائیش آئینها بسیار داشت
چون حباب از نیستی چشمی بهم آورده ایم
در خرابی خانه ما سایه دیوار داشت
از مروت عزت گل را سبب فهمید نیست
سرشد آن پائیکه پاس آبروی خار داشت
تا کشودم چشم گرم احرام از خود رفتنم
شمع در تحریک مژگان شوخی رفتار داشت
با نسیم وصل او آمیخت گرد هستیم
بوی پیراهن عبیر طرفه در کار داشت
دوش حیرانم خیالت در چه فکر افتاده بود
از تحیر هر بن مویم گریبان زار داشت
دانه تاکی بچندین خط ساغر ریشه کرد
در گداز سبحه ما عالمی زنار داشت
چون گل شمعیم (بیدل) بلبل باغ ادب
شعله آواز ما جمعیت منقار داشت