بیا که آتش کیفیت هوا تیز است
چمن زرنگ گل و لاله مستی انگیز است
بگلشنی که نگاهت فشاند دامن ناز
چو لاله دیده نرگس ز سرمه لبریز است
غبار هستی من عمرهاست رفته بباد
هنوز تو سن ناز تو گرم مهمیز است
نسیم زلف تو صبحی گذشت ازین گلشن
هنوز سلسله موج گل جنون خیز است
گداختیم نفسها بجستجوی مراد
هوای وادی امید آتش آمیز است
چو زاهد آنهمه نتوان بدرد تقوی مرد
اگر نه طبع سقیمی چه جای پرهیز است
ز فیض چاک دل اند از ناله ئی داریم
چو غنچه تنگ مشو مرغ ما سحرخیز است
کدام شعله برین صفحه دامن افشان رفت
که سینه نسخه پرویزن شرر بیز است
چگونه تلخ نگردد بکوهکن می عیش
که شربت لب شیرین بکام پرویز است
سرم غبار هوای سم سمند کسی است
که یاد حلقه فتراک او دل آویز است
دو اسپه میبرد از عرصه گاه امیدم
اگر غلط نکنم بخت تیره شبدیز است
خمار چشم که گرم عتاب شد (بیدل)
که تیغ شعله از خویش رفتنم تیز است