" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢١٤: تو محو خواب و در سیر کن فکان باز است

تو محو خواب و در سیر کن فکان باز است
مبند چشم که آغوش امتحان باز است
درین طربکده حیف است ساز افسردن
گره مشو که زمین تا به آسمان باز است
کجا دمید سحر کز چمن جنون نشگفت
تبسمی که گریبان عاشقان باز است
بمعبدیکه خموشان هلاک نام تواند
چو سبحه بر در یک حرف صد دهان باز است
بهر طرف گذری سیر نرگسستان کن
بقدر نقش قدم چشم دوستان باز است
به پیش خلق زاند از عالم معقول
زبان ببند که افسار این خران باز است
درین هوسکده غافل زفیض یاس مباش
دریکه بر رخ ما بسته شد همان باز است
زجا نرفته جنون هزار قافله ایم
جرس بنال که بر ما ره فغان باز است
بجاده های نفس فرصت اقامت عمر
همان تامل شاگرد ریسمان باز است
بکنه سود و زیان کیست وارسد (بیدل)
متاعها همه سربسته و دکان باز است