" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢١٦: تهمت افسردگی بر طینت عاشق خطاست

تهمت افسردگی بر طینت عاشق خطاست
ناله هر جا آینه گردید آزادی نماست
بی فنا مشکل که گردد دل بعبرت آشنا
چشم این آئینه را خاکستر خود توتیاست
شرم باید داشتن از شوخی آثار شرم
چون عرق بی پرده گردد لغزش پای حیاست
تا توان آزاد بودن دامن عزلت مگیر
موج را در هر طپش بر وضع گوهر خندهاست
جام آب زندگی تنها بکام خضر نیست
در گداز آرزو هم جوش دریای بقاست
معنی دود از کتاب شعله انشا کرده اند
هر کجا او جلوه دارد ناز هستی مفت ماست
هر کرا از نشه معنی است سیری خامشت
ساغر لبریز اگر صد لب گشاید بی صداست
عالمی سرگشته است از اضطراب گریه ام
اشک من سرچشمه دوران چندین آسیاست
میکند هر جزوم از شوق تو کار آینه
خامه تصویرم و هر موی من صورت نماست
گر برآید از صدف گوهر اسیر رشته است
خانه و غربت دل آگاه را دام بلاست
کی پریشان میکند باد غرور اجزای من
نسخه خاک مرا شیرازه نقش بوریاست
اینقدر چون شمع از شوق فنا جان میکنم
با کمال سرکشی سعی نگاهم زیر پاست
نقش چندین عبرت از عنوان حالم روشن است
شعله جواله من مهر طومار فناست
(بیدل) از مشت غبار ما دل خود جمع کن
شانه این طره آشفته در دست هواست