" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٢٤: جز خون دل زنقد سلامت بدست نیست

جز خون دل زنقد سلامت بدست نیست
خط امان شیشه بغیر از شکست نیست
آرام عاشق آینه پردازی فناست
مانند شعله ئی که زپا تا نشت نیست
خلقی بوهم خویش پرافشان وحشت است
لیک آنقدر رمی که کس از خویش رست نیست
بنیاد عجز ریخته رنگ سرکشی ست
در طره ئی که نقش قدم نیز پست نیست
مائیم و سرنگونی از پافتادگی
در وادئی که نقش قدم نیز پست نیست
جمعیت حواس در آغوش بیخودیست
از هوش بهره نیست کسی را که مست نیست
دیوانگان اسیر خم و پیچ وحشت اند
قلاب ماهیان تو موج است شست نیست
دل صید شوق و دیده اسیر خیال تست
ویرانه کشوریکه باین بند و بست نیست
عالم فریب دیده عاشق نمی شود
آئینه خیال تو صورت پرست نیست
آسودگی چگونه شود فرش عافیت
پای مرا که آبله هم زیر دست نیست
(بیدل) بساط وهم بخود چیده ام چو صبح
ورنه زجنس هستی من هر چه هست نیست