" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٣١: جنس موهومم دکان آبروئی چیده است

جنس موهومم دکان آبروئی چیده است
هیچ هم در عالم امید می ارزیده است
در جناب حضرت شاه سلیمان بارگاه
ناتوان موری خیال عرضی اندیشیده است
زین سطور چند کز تسلیم دارد افتخار
معنی رازم جبینها بر زمین مالیده است
تا برنگش وارسی از نقش ما غافل مباش
بحر در جیب حباب اینجا نفس دزدیده است
همچو شبنم در تمنای نثار نوگلی
داشتم اشکی نمیدانم کجا غلطیده است
طبع آزاد از خروش جسم دارد انبساط
زخمه تا بر تار می آید صدا بالیده است
نقد انفاسم نه تنها صرف آهنگ دعاست
گر همه رنگست با من گرد او گردیده است
در غبار خط نفس دزدیده آهی میکشم
سرمه گردیده است دل تا این صدا بالیده است
دستگاه لفظ کز پیشانیم بست است نقش
خط چه معنی دارد اینجا سجده هم لغزیده است
خامشی ازبسکه نازک می سراید درد دل
جز خیال شاه فریادم کسی نشنیده است
گشته ام پیروز حق نعمت دیرینه اش
همچنان در هر بن مویم نمک خوابیده است
غیر وحشت باغ امکان را نمیباشد گلی
چرخ هم اینجا زجیب صبح دامن چیده است
هر کجا سرکرده ام (بیلد) دعای دولتش
جوش آمین از زمین تا آسمان پیچیده است