چون سپند آرام جسم دردناکم ناله است
برق جولانی که خواهد سوخت پاکم ناله است
صد گریبان نسخه رسوائیم اما هنوز
یک الف از انتخاب مشق چاکم ناله است
از علمداران یاسم کار اقبالم بلند
کز سمک تا عالم اوج سماکم ناله است
کس نمیفهمد زبان خاکساریهای من
ورنه هر گردی که میخیزد زخاکم ناله است
از گداز عافیت اشکی برون جوشیده ام
باده درد دلم رگهای تاکم ناله است
تا نفس برخویش بالد یاس عریان میشود
بیرخت صد پیرهن سامان چاکم ناله است
کس بدآموز نزاکت فهمی الفت مباد
خامشی هم بیتو از بهر هلاکم ناله است
گم شدم از خویش تحریک دل آوازم نداد
این جرس (بیدل) نمیدانم چرا کم ناله است