جهان در سرمه خوابید از خیال چشم فتانت
چه سنگین بود یارب سایه دیوار مژگانت
تحیر بر سراپایتو وا کرده است آغوشی
که چون طاوس نتوان دید بیرون گلستانت
کدورت تا نچیند جوهر شمشیر استغنا
بجای خون عرق میریزد از زخم شهیدانت
بهارت را فسون اختراعی بود مستوری
قبای ناز چون گل کرد پیش از رنگ عریانت
مگر پشت لبی خواهد تبسم سبز کرد امشب
قیامت بر جگر می خندد از گرد نمکدانت
بشوخیهای استغنا نگه واری تغافل زن
سرشکم لغزشی دارد نیاز طرز مستانت
سواد ناز روشن کرد حسن از سعی تعمیرم
سفالی یافت در گل کردن اینخاک ریحانت
چه نیرنگست سامان تماشاخانه هستی
مژه بر خویش واکردم جهانی گشت حیرانت
شکست دل بآن شوخی زهم پاشید اجزایم
که گرد کرد از غبارم گرده تصویر پیمانت
برنگی گل نکردم کز حجابت برنیاوردم
مصورداشت در نقشم کشیدنهای دامانت
حریف معنی تحقیق آسان کس نشد (بیدل)
چو تار سبحه چندین نقب می خواهد گریبانت