حیرت دمیده ام گل داغم بهانه ایست
طاووس جلوه زار تو آینه خانه ایست
غفلت نوای حسرت دیدار نیستم
در پرده چکیدن اشکم ترانه ایست
درد سر تکلف مشاطه بر طرف
موی میان ترک مرا بهله شانه ایست
حسرت کمین وعده وصلیست حیرتم
چشم بهم نیامده گوش فسانه ایست
ضبط نفس نوید دل جمع میدهد
گر فال کو تهی زند این ریشه دانه ایست
زین بحر تا گهر نشوی نیست رستنت
هر قطره را بخویش رسیدن کرانه ایست
مخصوص نیست کعبه بتعظیم اعتبار
هر جا سری بسجده رسید آستانه ایست
آنجا که زه کنند کمانهای امتیاز
منظور این و آن نشدن هم نشانه ایست
در یاد عمر رفته دلی شاد میکنم
رنگ پریده را بخیال آشیانه ایست
(بیدل) زبرق وحشت آزادیم مپرس
این شعله را برامدن از خود زبانه ایست