خنده صبحی است که دربند گریبان گلست
عیش موجیست که سرگشته طوفان گلست
غنچه را بوی دل افزا سخن زیرلبی است
خلق خوش ابجد طفلان دبستان گلست
محو رنگینی گلزار تماشای توام
از نگه تا مژه ام عرض خیابان گلست
بسکه صد رنگ جنون زنده شد از بوی بهار
دم عیسی خجل از جنبش دامان گلست
در گلستان فاسعی کسی ضایع نیست
رنگ هم گر رود از خود پی سامان گلست
عالمی چشم بگردرم ما روشن کرد
دم صبح آینه پرداز چراغان گلست
ایخوش آن دیده که در انجمن ناز و نیاز
بال بلبل بنظر دارد و حیران گلست
دور بیهوشی ما را قدحی لازم نیست
گردش رنگ همان لغزش مستان گلست
غنچه سان غفلت ما باعث جمعیت ماست
ورنه بیداری گل خواب پریشان گلست
ماتم و سور جهان آینه یکدگراند
مقطع آه سحر مطلع دیوان گلست
دیده ئی واکن و نیرنگ تحیر دریاب
این گلستان همه یک زخم نمایان گلست
(بیدل) از یاد رخش غوطه بگلشن زاده ایم
سر اندیشه ما محو گریبان گلست