" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٧٢: خودنمائیها کثافت جوهریست

خودنمائیها کثافت جوهریست
شیشه تا در سنگ میباشد پریست
اعتبار اینجا ندارد عافیت
شمع سرتاپاش پامال سریست
سرو گل ناکرده آزادی مخواه
این ثمر وقف بهار بی بریست
پنبه نه در گوش و واکش بی خلل
خانه آسودگی قفلش کریست
بیخودی را چارسوی نازکن
رنگ گرداندن دکان جوهریست
آتشم آتش مپرس از کسوتم
هرچه میپوشم همان خاکستریست
انفعال سجده زان در میبرم
برجبین من عرق باید گریست
رنگ ها یکسر شکست آماده اند
این گلستان عالم مینا گریست
یکقلم موی شکن پرورده ایم
پهلوی ما نردبان لاغریست
فطرت از ناراستی چپ می خورد
لغزش این خامه از بی مسطریست
وصل پیغام است چون آمد بحرف
تا خدائی گفته پیغمبریست
مرد را در خلق منصف زیستن
بر سپهر اوج غرت محوریست
چون عرق گوهر فروش خجلتیم
قیمت ما انفعال مشتریست
(بیدل) از بنیاد ما خجلت نرفت
خاک ما چون آب موضوع تریست