" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٧٧: دران مقام که عرض جلال معبود است

دران مقام که عرض جلال معبود است
غبار نیستی ماست آنچه موجود است
جهان بی جهتی قابل تعین نیست
بهر طرف که اشارت کنیم محدود است
مشو محاسب غفلت بعلم یکتائی
احد شمردنت اینجا حساب معدود است
خموش تا نفست ما و من نینگیزد
نهال شعله بهرجاست ریشه اش دود است
زنقد و جنس خودآگه نه ئی درین بازار
اگر بفهم زیان هم رسیده ئی سود است
نیاز تا نبری رمز ناز نشگافی
بهر کجا اثر سجدایست مسجود است
بیاض دیده یعقوب ناامیدی نیست
در انتظار بهی داغ ما نمکسود است
زسرنوشت مپرسید منفعل رقمیم
جبین خطی که نشان می دهد نم اندود است
قبول اگرطلبی نیستی گزین (بیدل)
که غیر خاک شدن هر چه هست مردود است