" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٨٠: در تکلم از ندامت هیچکس آسوده نیست

در تکلم از ندامت هیچکس آسوده نیست
جنبش لب یکقلم جز دست بر هم سوده نیست
راحت آبادی که مردم جنتش نامیده اند
بی تکلف این سخن غیر از لب نکشوده نیست
گر زبان از شوخی اظهار وادزدد نفس
صافی آئینه مطلب غبار اندوده نیست
پاس ناموس سخن در بی زبانی روشن است
هیچ مضمونی درین صورت نفس فرسوده نیست
قطرها از ضبط موج آئینه دار گوهراند
تا شود روشن که سعی خامشی بیهوده نیست
گفتگو (بیدل) دلیل هرزه تازیهای ماست
تا جرس فریاد دارد کاروان آسوده نیست