در تماشائیکه باید صد مژه بالا شکست
خواب غفلت چون نگه ما را بچشم ما شکست
شوق بیتاب و قدم لبریز جوش آبله
تا کجاها بایدم مینا بزیر پا شکست
خاک گردیدیم و از ذوق طلب فارغ نه ایم
نام در پرواز آمد تا پر عنقا شکست
عالمی را حسرت آن لعل در آتش نشاند
موج گوهر خار در پیراهن دریا شکست
درخم زلف چسان فریاد دل گردد بلند
این شبستان سرمه دانها در گلوی ما شکست
سرکشان بگذار تا گردند پامال غرور
گردن این قوم خواهد بار استغنا شکست
تا کدامین قطره گردد قابل تاج گهر
صد حباب اینجا زبیمغزی سر خود را شکست
موج خون لاله می آید سراسر در نظر
یا دل دیوانه ئی در دامن صحرا شکست
بی تکلف از غبار پاس دلها نگذری
تشنه خون می شود هر ذره چون مینا شکست
بر فریب نسیه نقد خرمیها باختیم
ساغر امروز ما بدمستی فردا شکست
تا لطافت از طبایع رفت شعر از رتبه ماند
مشتری گردید سنگ و قیمت کالا شکست
(بیدل) از بس شوق دل محمل کش جولان ماست
خواب مخمل موج زد خاری اگر در پا شکست